این غزل فرمودهٔ شاه است بشنو

تا به مهر آید دل پرخشم و کینت

«تابم از دل برد زلف عنبرینت

صبرم از کف برد لعل شکرینت

تنگ شکر از چه ریزد از دهانت

نقرهٔ خام از چه خیزد از سرینت

عارف شهر ار ببیند روی ماهت

بعد از اینش سجده باید بر جبینت

گر قرین در آسمان جویند مه را

می‌توان هم بر زمین جستن قرینت

شکر می‌گوید خدای آسمان را

هر که می‌بیند خرامان بر زمینت

تا بسوزانند صورت‌های خود را

کاش می‌دیدند نقاشان چینت

گر بریزد خون من بر آستانت

بر نخواهم داشت دست از آستینت

هر دو عالم را به یک نظاره کشتی

آفرین بر نرگس سحر آفرینت


یومانی ، وبلاگ فروغی برد ,شکر ,گر ,فروغی ,دل ,آسمان ,از چه ,صورت‌های خود ,خود را ,بسوزانند صورت‌های ,تا بسوزانندمنبع

فروغی شعر 005

فروغی شعر 003

فروغی شعر 004

فروغی شعر 002

فروغی شعر 001

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پابجی سنتر اولیا و مربیان پرشین2 موزیک قفس فیلم اینجا همه چی هست دانلود نرم افزار و برنامه تخفیف ویژه فقط برای امروز آرش کمال نوین اخبار سایت بلگ بیست