این چار رباعی از شه تاجور است

کارایش دیوان قضا و قدر است

چون بنویسی دهندهٔ کام دل است

چون بسرایی برندهٔ هوش سر است

«امروز سوار اسب رهوار شدم

از بهر شکار سوی کهسار شدم

آن قدر به چنگ باز و تیهو آمد

کز کثرت قتلشان در آزار شدم»

«باران ز هوا هم چو سرشکم آید

وز آمدنش به دشت رشکم آید

زان راه که باریدن باران ز چه روست

آنجا که چو سیل از مژه اشکم آید»

«دیدار تو دیدنم میسر نشود

هیچم به تو ماه روی رهبر نشود

هر چند کز آتش غمت می‌سوزم

لیکن گویم که چون تو دلبر نشود»

«دوری تو کرد زار و رنجور مرا

بی روی تو دیو است کنون حور مرا

گر وصل تو بار دگرم دست دهد

در هر دو جهان بس است منظور مرا


یومانی ، وبلاگ فروغی تو ,چون ,مرا ,آید ,نشود ,روی ,است چون ,آتش غمت ,غمت می‌سوزم ,کز آتش ,چند کزمنبع

فروغی شعر 005

فروغی شعر 003

فروغی شعر 004

فروغی شعر 002

فروغی شعر 001

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کسب و درامد اینترنتی مجله اینترنتی رز تور چند روزه معرفی کتاب و متون علمی مرکز خرید شوتینگ زباله در تهران اینجا همه چی هست saerftg الدكتور محمد عاطفت elmandgamea دانلودستان